ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

اس ام اس بازها به بهشت نمی روند

شب با زور 5 تا قرص خودتو خوابوندی که ناگهان ساعت 2 شب صدای دلنگ و دولونگ موبایل (تلفن همراه!) در میاد که حاکی از رسیدن اس ام اسیست. حتما خبره بدیه ...کورمال کورمال تا شعاع 1متری رو با دست کندو کاو می کنی تا بتونی منبع صدا رو پیدا کنی ....موبایلو روبروی صورتت میاری و پیغام رو می خونی : ماله یکی از رفقاس:

“Salam .vaghean sharmandeam in moghe mozahem shodam vali ashk amanam ro boride .nemikhastam hamele in khabare bad man basham vali namarda gitare shamayi zadaro belakhare bordan.”

می خوای شماره تلفن طرفو بگیری و گیتار که سهله ویولن سل و ساکسیفون شماعی زاده رو به همه جای طرف نثار کنی ولی ترجیح می دی که مقابله به مثل کنی و اقدامت درست به دردناکی طرف مقابل باشه ....

نیم ساعت بعد حدس می زنی طرف حتما خوابیده ... توی آرشیو اس ام اس ها مستهجن ترین اس ام اسی رو که توی یکماه اخیر دریافت کردی و اونقدر غیر اخلاقیه که اشک دایناسور رو هم در میاره آماده ارسال می کنی از آدرس بوک اسم طرفو با عجله پیدا می کنی و سند می کنی ...... وااااااااای ! نننننننننه ! اشتباه فرستادی ....پیغام رو واسه یکی از همکارهای خانوم که به شدت خانوم ماخوذ به حیا و مذهبیی هم هست فرستادی ....این یه رسواییه اخلاقیه. .....اگه یه امکان برآوردن آرزو داشتی بی شک این بود که سرعتت از نور بیشتر می شد و این سیگنال رو بر می گردوندی ....ای خدا .....ریپورت پیغام که حاکی از با موفقیت ارسال شدنشه به دستت می رسه ....کاش هرگز به دنیا نمیومدی.

عکس جنبه تزیینی دارد

آب شنگولی

یه نفر می گفت رفتم دکتر . می گفت گفته افسرده ای ! بعد هم قرصهای ضد افسردگی ....می گفت دکتر گفته این داروها رو باید به آب تهران اضافه کرد...

 

خوابم می یاد ... برای خوابای گوسفندی خوابگاه دلتنگم ......و برای همه گوسفند بازیای  دیگه....اونجا بزرگترین بحران نداشتن دمپایی بودو بزرگترین دلخوشی صدایی که برای تلفن پیجت می کرد ....

واقعا زندگی معامله پر ریسکیه یهو چشماتو وا می کنی می بینی وااااای ... همه چیتو بردن...

زندگی علیه ما کودتا کرد .

 

"ژنرال ها علیه ژنرال ها
کودتا می کنند،
سرتیپ ها و سرلشکر ها علیه خودشان.
شما
علیه یک سرباز کودتا کرده اید،
که هیچ ستاره یی روی شانه اش یا
توی آسمان نداشته
و ندارد.
او مسلح نبود،

نیست،
و جز
یک دست لباس و یک جفت کفش،
تنها
یک دل داشت
که شما ازو گرفته
و سرش کلاه گذاشته اید."

 

 پ ن ۱: کافکا میگه: امید فقط برای نا امیدان آمده است .

 پ ن ۲: افسوس که چهره یک شهر بارها زودتر از دل آدمی عوض می شود.

شعر از شهرام رفیع زاده

 

 

همزاد

نمی دونم الفی اتکینز* رو یادتون هست یا نه؟  یه کارتونی بود که فکر کنم توی سالهای 63 تا 65 تلویزیون نشون می داد الفی یه پسر بچه 6 ساله کچل با یه کله گردبود، که چند تا تار مو روکلش بود!الفی نگرانیهای ناب یه کودک 6 ساله رو داشت. شبا از توی کمدش صداهای عجیب غریب میومد و روزا با همزادش حرف میزد !   دیشب عینهو الفی رفتم زیر پتو هی تکرار کردم من از هیچی نمی ترسم ! نه از تنهایی نه از تاریکی! نه از تنهایی نه از تاریکی  ! نه از تنهایی نه از تاریکی....

پا نویس : همزادم6 ساله مونده، بیشتر وقتم رو باید مواظبش باشم از همه بدتر دیگه زبونه همو نمی فهمیم ؛ اون دلش آلوچه می خواد و منbmw .

 

الفی اتکینز: قهرمان سری داستانهای الفونس نوشته گونیلا بریستروم.

موسیقی متن الفی را از اینجا گوش کنید

تقدیم

و دستهای او
 نیروی نور بود
 نیروی نور با رمق دستهای من
 بیدار شد حرارت شد
 خورشید شد سخاوت شد

 

بگذارید این وطن دوباره وطن شود*

«آه آری

آشکارا می گویم

این وطن برای من هرگز وطن نبود

با این وصف سوگند یاد می کنم که وطن من خواهد بود!

رویای آن

همچون بذری جاودانه

در اعماق جان من نهفته است»

استادی داشتم که همیشه می گفت:

 " مردم ایران همیشه می خواهند خود را با ایالات متحده و بریتانیا و غرب مقایسه کنند و بگویند که آنجا فلان و چنان است کما اینکه اگر ایران را با کشورهای مشابه در خاور میانه قیاس کنیم در می یابیم ایران به لحاظ قانونمندی و برخورداری از حد اقل های دموکراسی از همه وضع بهتری دارد،مثلا سوریه ، عراق ، پاکستان، مصر ، عربستان ، اردن و... همگی حکومت هایی به کمال خودکامه، ولی شاید غیر ایدئولوژیک دارند"

این ها از زبان کسی که سالها درفرنگ درس خوانده بود برایم عجیب بود، می گفتم استاد ! بحث ما ایران است این را از یاد نبریم! این کشورهایی که شما نام بردید اکثرا حتی تاریخ استقلالشان تا امروز یکصدم تاریخ مکتوب ایران نمی شود ، نقشه 60 سال پیش جهان هیچگاه عراقی نداشته، پاکستان و سوریه ای نداشته  اما زمانی که اینها در تلاش برای بدست آوردن یک پرچم بودند ایرانیان سالها قبل تر از آن پیشرفته ترین قانون مکتوب "مشروطه" را به امضای پادشاه رساندند که مایه مباهات نه ایران که خاورمیانه بود.

 

دیروز داشتم نا آرامیهای یکساله گذشته ایران را به یاد می آوردم تقریبا تمامی نا آرامیها مربوط به اقلیت ها و شهرهای مرزی بوده است . سال گذشته درگیریهای خونین شهرهای کرد نشین که بر سر انتشار تصاویرشکنجه " شوانه قادری" هفته ها شهرهای کردنشین را به آشوب کشاند ، در جنوب ، شهراهواز و حومه چند شب شاهد درگیریهای شدید اعراب با ماموران بود و در پی آن چندین بمب در شهرهای جنوبی امنیت آن بخش از کشور را دستخوش تهدید کرد. در شرق و جنوب شرق از چندی پیش یک رابین هود بلوچ به نام " عبدلمالک ریگی" با خشونت آمیز ترین حرکات که رفتارش خشونت های اذناب طالبان در عراق را به خاطر می آورد ،با استقرار در کوهها و ایجاد یک جنگ چریکی عده ای را در پشت سر خود قرار داده و بلوچستان و سیستان را به منطقه نا امن بدل کرده است. در شمال شرق نیز از هفته پیش و در پی انتشار کاریکاتورهای روزنامه ایران بخش بزرگی از شهرهای غرب و شمال غرب ایران روزها و شبهای پر التهاب و پر در گیری را پشت سر گذاشت درگیریهایی که کشته ها، زخمی ها و بازداشتی های فراوانی را به دنبال داشت.

اگر کمی تاریخ ایران را مطالعه کرده باشیم به سرعت در می یا بیم که ایران در بعد از دوره قاجار کمترین گونه گونی فرهنگی را در تاریخ چند هزار ساله خود داراست چرا که چه به لحاظ جمعیت و چه به لحاظ وسعت سرزمینها  ونژادهای فراوانی از پیکره ایران جدا شده اند .تا چند صد سال پیش سر حدات ایران از شرق به چین و ماچین و از شمال به روسیه از غرب به میانه سرزمین اعراب میرسید، ولی کمتر جنگی بر سر قومیت و زبان و مذهب در تاریخ ایران وجود دارد .آنچه در تاریخ ایران بیش از همه چیز پایا و ماناست آن است که ایرانیان همواره در تاریخ به عنوان یک پیکره واحد همیشه در مقابل تهدید خارجی ایستاده اند چه سربازان هخامنشی که در مقابل اسکندر مقدونی ،چه رییسعلی دلواری که در برابر استعمار گران انگلیسی .

اما امروز همین فرزندان ایران را چه شده که گاه و بیگاه کوس جدایی خواهی سر می دهند ؟ چرا به زیر پرچم عرب ها و ترک ها و پاکستانی ها رفتن را مایه صلاح و فلاح خود می دانند؟  گمان و پندار من این است که فرهنگ مادر که همان ایران واحد است دیگر شیری در پستان ندارد که این کودکان آن را به دهان بگیرند وگرنه ابلهانه است اگر بیندیشم این چنین تظاهرات و خشونت هایی یکسره به خاطر یک کاریکاتور صرف باشد . اینرا هم ماموران اطلاعاتی می دانند و هم خود ترکها. اقلیتها آبستن نا آرامی شده اند و شاید یک کاریکاتور نشتری بر این دمل چرکین زد .

 گوش کنید! تهدید خارجی علیه ایران جدی و حتمیست و اگر این نا رضایی های قومی گستره وسیعتری یابد چه بسا این تهدید تسریع شود .پندار من این است که اگر نا آرامیهای قومی ریشه یابی نشوند  با کوچکترین تهدید خارجی نام نامی ایران از نقشه دنیا حذف و ایرانستان جایگزین آن خواهد شد . این یک کابوس است.

* شعر: لنگستون هیوز

ترانه آزادی

 

شب بی تپش

دیشب  که رفته بودم مولوی . طاقی ها و خونه های دود گرفته و کاشی هایی که روش نمره خونه هارو نوشته بود یهو بردم به حال وهوای " رضا موتوری " و "مرد  تنها" .

 

با صدای بی صدا

مثه یه کوه بلند

مثه یه خواب کوتاه     یه مرد بود یه مرد

با دستای فقیر

باچشمای محروم

با پاهای خسته           یه مرد بود یه مرد

.

.

.

همینطور که ملودی جادویی "اسفندیار" رو زمزمه می کردم کم کم از عمق رنگها کم می شد و همه چیز سیاه و سفید .

مطمئمنم دیگه پشت هیچ کدوم از این درا هیچ" رضا موتوری " نیست و هیچ" ننه رضا " یی که عصرا سینما بره و ساندویچ گوشت کوبیده بخوره. خونه ها شده کارگاه خیاطی و کوچه های تنگ مولوی گریزنای موتورسوارهایی که از وحشت پلیس وفراراز کلاه کاسکت از اینجا می گذرند.

 

 به خونه که میام رادیو رو روشن می کنم رادیوی لس آنجلسی داره در حمایت از "عبدالمالک ریگی" عربده می کشد و اورا "سرباز شجاع وطن" می خواند!

شرم آور است ، وقتی قویترین و پولدارترین اپوزیسیون خارج نشین که سلطنت طلبها باشند اینقدر اخته اند که پشت سر"چهل دزد بغداد" قامت می بندد باید به حالشان گریست .

رادیو را خاموش میکنم .

 

بیرون باد می آید ، این را ازحرکت سایه سیم آنتن روی دیوار مقابل می فهمم.

 

 

ترانه آزادی